برخی شباهت‌هایِ قرآن با: اوستا، اوپانیشادها، تورات و انجیل

روشنگری:

شباهت‌هایِ استخراج شده و مقایسه‌ی آن‌ها با آیات قرآن صرفا برداشت شخصیِ پژوهشگر می‌باشد و درستی آن‌ها را نمی‌تواند اثبات نماید و ادعایی نیز بر درستی آن‌ها ندارد. آیات متناظر قرآن به‌صورت پاورقی در هر پاره آمده است.

                                                                                                ***

کتاب: زن در اوستا، تورات، انجیل و قرآن

اوستا - مهر یشت - کرده ي بيست و نهم

- مهر فراخ چراگاه را مي ستاييم که از «منثره » آگاه است. زبان آور هزار گوش ده هزار چشم برزمند بلند بالايي که بر فراز برجي پهن ايستاده است. نگاهبان زورمندي که هرگز خواب به چشم او راه نيابد.(1)
   - اي مهر فراخ چراگاه! اي سروري که با خانه خدا، با دهخدا، با شهربان، با شهريار و با «زَرتُشتوم » پيوند داري. پايگاه «مهر » ...ميانِ پدر و مادر با پسر صد، ميان مردمِ دو كشور هزار و ميان پيروانِ دين مزداپرستي، ده هزار است. مهر داراي اين چنين پيروزي است و همواره چنين باشد.
- با ستايش پسين، با ستايش پيشين به مهر نزديکي جويم تا بدان هنگام که خورشيد از کوهِ بلند البرز سر برآورد و در پس آن فرو رود.
- من خواستارم که ناكامي اهريمن نابکار را با ستايش پسين و ستايش پيشين به مهر نزديکي جويم.
براي فَرَ و فروغش، با نمازي به بانگِ بلند و با زَور مي‌ستايم آن مهرِ فراخ چراگاه را.
- مهر فراخ چراگاه را مي‌ستاييم که سرزمين هاي ايراني را به خانمان خوش و سرشار از سازش و آرامش بخشد.
بشود که او ما را به ياري آيد.
بشود که او ما را گشايش بخشد.
بشود که او ما را دستگيري کند.
بشود که او ما را دل سوز باشد.
بشود که او چاره ي کار ما را به ما بنمايد.
بشود که او ما را پيروزي بخشد.
بشود که او ما را بهروزي دهد.
بشود که او ما را دادرس باشد.
- آن نيرومندِ هماره پيروز نافريفتني که در سراسر جهان استومند سزاوار ستايش و نيايش است، آن مهر فراخ چراگاه. آن ايزدِ نيرومندِ توانا، آن نيرومندترين آفريدگان، آن مهر را، آن مهرِ فراخ چراگاه را با زور مي‌ستاييم.
- آن مهرِ فراخ چراگاه را با هوم آميخته به شير با برسم، با زبانِ خرد و «مَنثَره »، با انديشه و گفتار و کردارِ نيک، با زور با سخن رسا مي‌ستاييم.
—-------------------
(1) -یادآور این آیه از قرآن است.
 اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ
https://gam-ahoo.com/article/13

*********************

اوپانیشاد - بخش ششم - کته 6 - 12*

- در عالم ها مانند انعکاس در آب ظاهر می‌شود. (1)
- در عالم برهما مانند ظهور در روشنی و سایه جلوه می‌کند. (2)
- طبیعت جداگانه‌ی حواس و نشأت و افول آنها از چیزهایی هست که جداگانه بوجود می‌آیند و آدم عاقل که آن را می‌داند غمگین نمی‌گردد.(3)
- هوش عالی تر از حواس استَ و مافوق هوش وجود واقعی است. و مافوق وجود واقعی عقل بزرگی هست و در فوق آن وجود غیبی است. (4)
- اما فوق وجود غیبی شخصی ( یا ذات ) است که محیط كل است و نشانی ندارد.(5)
- کسی که آن را پی برد آزاد می‌شود و به عالم جاودانی می‌رود .
 —-----------------------

* در بخشی از آیاتِ اوپانیشادها شباهت های زیبایی با آیاتِ قرآن مشاهده می‌شود. در این متن به پاره ای از این شباهت ها اشاره می‌گردد. 

 (1) وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه

(2) هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ

(3) وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ

(4) وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ

(5) لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ

https://gam-ahoo.com/article/41

***********************

کتاب: زن در اوستا، تورات، انجیل و قرآن
اوستا - سُروش يَشت هادُخت - کرده ي يكم

- نيايش، همچون پهلواني دلير و مانند زره است.
- سُروش(1) پارسای  بُرزمند پيروز گيتي افزای اَشَوَن(2)، رَد اَشَه را مي ستاييم.
- اي زرتشت!
- نيايش نيک، بهترين کار در جهان است...
- اين است آنچه دروند مرد و زن دُروَند(3) را بهتر، از کار باز تواند داشت.(4)
- اين است آنچه چشم ها و گوش ها و دست ها و زانوان و دهان مرد و زن دُروَند را مي بندد و
آنان را به نابودي مي کشاند؛ به ويژه نيايش نيک که هيچ کس را نفریبد و نيازارد.
- نيايش، همچون پهلواني دلير و مانند زره اي است که دُروَج را بهتر از هر چيز، از کار باز تواند داشت...
- سروش اَشَوَن است که بهتر از هرکس، درويشان را در پناه خويش مي گيرد.(5)
- سُروش آن پيروزمندي است که بهتر از هر کس، دُروَج را برمي‌اندازد.
- اَشوَن مردي که بيشتر از ديگران ستايش و نيايش بر زبان آورد، در پيروزي، زورمندترين است.
- سخن راست در روز پسين، پيروزمند ترين سخن است.
- دين مزداپرستي - داد زرتشت - از همه ي نهادهاي خوب، از همه ي نهادهاي اَشَهنژاد، پذيرفتني تر است.
https://gam-ahoo.com/article/13

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقی ها: از پژوهشگر
1- یکی از امشاسپندان و تاحدودی معادل روح القدس و جبرئیل
2- امشاسپند - فرشته - فرشته خو
3- اهریمن - بدکردار - شیطان صفت
4- وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ 
5- قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ

******************

قرآن - آیه 25 - سوره البقره

وبشر الذين آمنوا وعملوا الصالحات أن لهم جنات تجري من تحتها الأنهار كلما رزقوا منها من ثمرة رزقا قالوا هذا الذي رزقنا من قبل وأتوا به متشابها ولهم فيها أزواج مطهرة وهم فيها خالدونَ

برداشتِ مفهومی آیه :
بر مردان و زنانِ باورمند و مهربان، پردیسِ جاویدِ زیبایِ پرنعمت، با همسرانی پاکیزه مژده باد، که هرچه در آن می‌یابند مانند کردارِ نیکِ آنان در دنیا است.

روشنگری:
این آیه یادآورِ گفتمان زرتشت با اهوره‌مزدا در فرگرد دوم اوستا است:
"اهورا مزدا گفت :
پس از سپری شدن شبِ سوم، سپیده دمان در وزش باد دوشیزه ای زیبا، درخشان، سپید بازو، نیرومند، خوش چهره، برزمند، با پستان های برآمده، نیکوتن، آزاده و نژاده که پانزده ساله می نماید و پیکرش همچند همه ی زیباترین آفریدگان، زیباست.
آنگاه روان اشون مرد از وی بپرسد :
کیستی ای دوشیزه‌ی جوان ای خوش اندام ترین دوشیزه‌ای که من دیده ام ؟
دوشیزه پاسخ دهد:
ای جوانمرد نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین
من «دین» توام...."
https://gam-ahoo.com/surah/all/2

********************

بریهیدارنیکه اوپانیشاد - فصل اول - بخش اول
 جهان مانند اسب قربانی
(1)

 ۱- اوم(2)، بدرستی فجر به مثابه‌ی سر اسبِ قربانی است و آفتاب چشمان او و باد نفس او و آتشِ جهانی دهان بازِ او و سال تنِ اسب قربانی است . آسمان پشت او، هوای محیط شکم او ، زمین احشاء و امعاء او، اقطار جهان پهلوهای او و اقطارميانه دنده های او و فصول چهار دست و پایِ او و ماه‌ها و نیمه ماه‌ها مفاصل او، روزها و شب ها پاهای او، ستاره ها استخوانهای او و ابرها گوشت او . ریگ غذاییست که در معده او و روده های اوست . کبد و ریه های او کوهها هستند و گیاهان و درختان موهای او، مشرق او و مغرب پشت اوست . چون او دهن دره کند برق می‌زند و چون خود را تكان دهد رعد می‌غرد و چون بول کند باران می‌آید و صدا همان شیهه ی اوست.
۲- روزِ فروزان مانند ظرف قربانی است که برابر اوست و جایش محل مشرق است و شب برای وی ظاهر شد و آن مانند ظرف قربانی اوست که در پشت او جا داده می‌شود و محلش دریای مغرب است . این دو ظرف قربانی در طرفین اسب نمایان شدند.
پس گویی او اسب سواری(3) شد و خدایان(4) را حمل کرد و اسب تخمگیری شد و گندروها را حمل کرد و اسب مسابقه شد و دیوها(5) را حمل کرد و اسب معمولی شد و آدمیزاد(انسان) را حمل کرد . در یا خویشاوند اوست . در یا منشأ اوست(6).
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1)- از قربانی‌های هند قدیم -اسب نماد کل هستی شامل زمین و افلاک، فرشتگان و شیاطین و انسان و خدا سوار بر اسب است. به عبارت نمادین و با زبانی بسیار ساده وحدت وجود را به نمایش می‌گذارد.
(2)- از اوراد مانند هو
(3)- اشاره به خدا یا برهما
(4)- معادل فرشتگان
(5)- معادل شیاطین
(6)- یادآور:  "وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍ"

***********************

بریهیدارنیکه اوپانیشاد - فصل اول - بخش دوم
( آفرینش جهان و آغاز مراسم اسب قربانی ) 

۱- در آغاز چیزی نبود و این جهان زیر پرده مرگ یعنی گرسنگی پنهان بود زیرا گرسنگی مرگ است . در این موقع او (یعنی مرگ) اراده کرد نفس داشته باشد و به تکاپو افتاد و به نیایش پرداخت و در حین نیایش آب از او بوجود آمد آنگاه بخود گفت از نیایش خود بهره‌‌ مند شدم . این از طبیعت نورانیست و کسی که این طبیعت نورانی را بشناسد آب نصیب او می‌شود. 
۲- بدرستی که آب همان روشنائی بود پس آنچه حباب آب بود سفت شد و زمین را بوجود آورد بر آن زمین مرگ خود را شکنجه داد و ریاضت کشید تا اینکه گرما و گوهر وی به آتش تبدیل یافت.
3- او خود را سه بهره کرد : آتش يك سوم، آفتاب یك سوم ، باد يك سوم . وی همچنین زندگی است درسه بهره. جهت مشرق سر اوست. آن جهات دوردست پهنای سینه‌ی اوست، همچنین جهت غربی دم اوست وجهات دور دست  پهنای پشتِ اوست. جنوب و شمال دوپهلویِ اوست و آسمان پشت و هوای محیط شکم و این زمین سینه ی اوست. وی بر آب استوار است و کسی که این را بداند هر جا برود استوار است.
4- او چنین آرزو کرد : «كاش يك نفس دوم من بوجود می آمد، پس او (یعنی مرگ یا گرسنگی) عقل را بانطق (وچ - واژه) تزویج کرد آنگاه از نطفه آن سال پدید آمد و پیش از آن سال نبود . آنگاه نطق او را برای یکسال حمل کرد و بعد از آن مدت او را بدنیا آورد و چون او تولد یافت مرگ دهان خود را بسوی او باز کرد پس او داد زد «بهان» پس آن نطق گشت.
5- آنگاه فکر کرد و گفت: «اگر من بر ضد او اقدام کنم برای خودم غذای کافی نمی توانم تهیه کنم پس او با این نطق و با این نفس تمام این جهان را بوجود آورد و آنچه در آن هست مانند سرودهای ( ریگویدا ) و اوراد ( یاجورودا ) و نغمه های ( سامویدا ) و اوزان قربانی ها و انسان و حیوان آنچه را که او (یعنی مرگ) بوجود آورد بخوردن آن قرارداد چون او همه چیز میخورد و این طبیعت اوست.
6- آنگاه اوچنين آرزو کرد: «بازهم قربانی کنم قربانی بزرگتر کنم» و بخود شکنجه داد و ریاضت کشید و در نتیجه شهرت و قدرت بدر رفتند. جلال و قدرت در واقع نفس های زندگی هستند و چون نفس های زندگی بدر رفتند تنش شروع به آماس کردن نمود ولی روحش در بدنش بود.
۷- پس آرزو کرد : « کاش این تن من سزاوار قربانی می بود و بدین واسطه من نفسی داشتم » پس آن ( بدن ) اسب شد زیرا نفخ کرد پس تصور کرد آن برای قربانی آماده شده. هر که آن را میداند در واقع اسب قربانی را میداند پس آن را آزاد گذاشت و اندیشه کرد و در پایان یک سال آن را برای خودش قربانی کرد. و چون حیوانات دیگر را برای خدایان تقدیم کرد از این جهت است که انسان بنام پرجاپتی اسب مقدس قربانی میکند که مخصوص تمام خدایان است. در واقع آن ( آفتاب ) که حرارت میدهد اسب قربانیست و تن آن سال است.
این آتش عبارتست از ( ار که) آتش اسب قربانی واین عوالم تجسم آنست. پس اینها دو تا هستند آتش قربانی ( ارکه ) و اسب قربانی. با وجود این بك الوهیت تشکیل میدهند که مرگ باشد. کسی که ازین مطلب آگاه باشد از مرگ مکرر خلاص می یابد. مرگ باو تسلط ندارد مرگ بدن او ( يانفس او ) می‌گردد و او خود یکی از افراد الوهیت میشود .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روشنگری‌ها: (برداشت‌ها و آیات متناظر از پژوهشگر)
( روشنگری 1: او هستِ نیست است و از نیستی، هستی را آفرید. او در آغاز آب را آفرید و نور از طبیعت اوست - وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ )
( روشنگری 2: او نور است و آب روشناییِ او، و او زمین و آتش و گرما را از آب آفرید - أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا)
 ( روشنگری 3: همه ی ابعادِ هستی از او پُر است و او آتش و آفتاب و باد و زندگی را آفرید و خود بر آب استوار است - وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ )
( روشنگری 4: او نفسِ دیگری خردمند، سخنور، زاینده و میرا و پدید آورد - إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً)
( روشنگری 5: او آن نفس دومِ خردمند و سخنور را دوست داشت و سرود ها، نغمه‌ها و نیایش‌ها، انسان، حیوان و قربانی هایِ جهان و هرچه در آن هست را بیافرید - الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِينٍ )
( روشنگری 6: او از خود فدیه ای بزرگتر داد و جلال و قدرت و شهرت را نفسِ زندگیِ جهان کرد و روح با او بود.)
( روشنگری 7: آفریننده، روح و جسم ( آتش و حرارتِ قربانی و اسبِ قربانی ) هردو یکی است و انسان نفسِ او و تن و بدنِ انسان جسم (اسبِ قربانی ). انسان از روح و جسم است و بدن انسان از مرگ است و روح او جاویدان است. 

***********************************************

تورات - کتاب پیدایش - فصل1

 در ابتدا، خدا آسمانها و زمین‌ را آفرید.1
 وزمین‌ تهی‌ و بایر بود و تاریكی‌ بر روی‌ لجه‌ و روح‌ خدا سطح‌ آبها را فرو گرفت‌.2
 و خدا گفت‌: «روشنایی‌ بشود.» و روشنایی‌ شد.3
 و خدا گفت‌: «آبهای‌ زیر آسمان‌ در یکجا جمع‌ شود و خشكی‌ ظاهر گردد.» و چنین‌ شد.
 و خدا گفت‌: «زمین‌ نباتات‌ برویاند، علفی‌ كه‌ تخم‌ بیاورد و درخت‌ میوه‌ای‌ كه‌ موافق‌ جنس‌ خود میوه‌ آورد كه‌ تخمش‌ در آن‌ باشد، بر روی‌ زمین‌.» و چنین‌ شد.
 و خدا دو نیر بزرگ‌ ساخت‌، نیر اعظم‌ را برای‌ سلطنت‌ روز و نیر اصغر را برای‌ سلطنت‌ شب‌، و ستارگان‌ را.4
 و خدا گفت‌: «آبها به‌ انبوه‌ جانوران‌ پر شود و پرندگان‌ بالای‌ زمین‌ بر روی‌ فلك‌ آسمان‌ پرواز كنند.»
 و خدا گفت: «آدم‌ را بصورت‌ ما و موافق‌ شبیه‌ ما بسازیم‌ تا بر ماهیان‌ دریا و پرندگان‌ آسمان‌ و بهایم‌ و بر تمامی‌ زمین‌ و همۀ حشراتی‌ كه‌ بر زمین‌ می‌خزند، حكومت‌ نماید. »5
 پس‌ خدا آدم‌ را بصورت‌ خود آفرید. او را بصورت‌ خدا آفرید. ایشان‌ را نر و ماده‌ آفرید.6
 و خدا هر چه‌ ساختـه‌ بـود، دیـد و همانا بسیار نیکو بود.7 
و شام‌ بـود و صبح‌ بـود، روز ششـم‌.8
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ 
2- وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ
3- وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ
4- وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا
5- إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً - أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ‏ آدَمَ‏ عَلَى‏ صُورَتِهِ(حدیث) - وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مِنْهُ
6- خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا
7- فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ
8- وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ 

*************************************************

بریهدارنیکه اوپانیشاد
فصل اول
بخش سوم
فضیلت نَفَس به سایر افعال بدن

1- خدایان ( دیوا ) و شیاطین ( اسور ) فرزندان دوگانه‌ی پرجاپتی هستند و از آن‌ دو خدایان جوان‌تر و دیوان مسن‌تر بودند و با هم بر سر این عوالم ستیزگی داشتند . خدایان گفتند بیایید در قربانی با خواندن اودگیته به دیوان فائق گردیم .
روشنگری: 
دیوازهمان کلمه (دیوا)ی هندی است که در ایران برخلافِ هند به‌معنی ارواحِ خبیثه به‌كار رفته و (آسور) به‌معنیِ روحِ شیطانی است که در ایران برخلافِ هند به‌معنی خدایِ خوبی است و به‌شكل اهور به‌کار رفته است و پرچاپتی خدایِ آفرینش(اوپانیشاد - رضازاده شفق)
به‌نظر می‌رسد در قرآن فرشتگان یا سرشتِ الهیِ انسان، معادلِ خدایان و نفس‌ِ بد کنشِ انسان‌ معادلِ شیطان باشد (سایتِ گامِ آهو - واژگانِ کلیدی)
کمک خواستن از پروردگار، سرشتِ الهی و فرشتگان در رودررویی با نفسِ بدکنش یا شیطان در قرآن. (وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ) و (إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی)
در آئینِ زرتشتی در مزدیسنا نیرویي بدنهاد و پلید است که برای از بین بردنِ نیکی تلاش می‌کند ولی سرانجام در پایان کار، اهریمن نابود شده و اورمزد بر او چیره می‌شود.(ویکی‌پدیا، دانشنامه آزاد - اهریمن)
2- آنگاه به ناطقه گفتند برای ما اودگیته بخوان ناطقه گفت قبول است و برای آنان برخواند. آنچه در نطق لذت بخش بود برای خدایان و آنچه لذت تجوید بود برای خودش کسب کرد . دیوان فهمیدند و گفتند «واقعا با این خواننده آنان بر ما فیروزمند خواهند شد » پس به‌یکبار به ناطقه هجوم آوردند و آن را بوسیله شرّ صدمه وارد کردند و آن شرّ عبارت است از ناسزا که شخص می‌گوید . شرّ همان بود.
روشنگری:
خواندنِ دعا باعث خشنودیِ فرشتگان/سرشت الهیِ انسان می‌شود و سخنِ ناسزا/ شرّ ، به سرشتِ الهیِ انسان/فرشتگان  صدمه وارد می‌کند. (وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ)
آثارِ بخشِ معنوی و ناملموسِ سخن به سرشتِ الهی/ فرشتگان و بخشِ ملموسِ آن مانند شیوه‌ی سخن گفتن/ تجوید به جسم انسان می‌رسد.
آن‌چه در این آیه مشهود است همه‌ی افعالِ خدایان/فرشتگان/سرشتِ الهی و دیوان/شیاطین/نفس‌هایِ بدکنش که صحنه‌ پردازانِ ناطقه‌ی انسان هستند، در درون انسان رخ می‌دهد و نه در بیرونِ او.

 ۳- آنگاه خدایان به شهيق گفتند برای ما اودگیته بخوان آنچه لذت بخش در شهيق است آن را برای خدایان برخواند و آنچه خوب است آن را برای خودش خواند.
پس دیوان فهمیدند و گفتند « واقعا با این خواننده برما فائق خواهند شد » پس بر آن هجوم آوردند و با شرّ صدمه وارد آوردند و آن شرّ عبارت بود از ناسزائی که شخص موقع دم کشیدن به‌خود فرو می‌کشد برای آن شرّ بود.
روشنگری:
دم یا فرو دم = شهیق 
 4- آنگاه خدایان به‌ چشم گفتند « برای ما اودگیته بخوان» چشم گفت قبول است و برخواند . آنچه لذت بخش در چشم بود آن را برای خدایان خواند و آنچه دیدنی خوب بود برای خودش خواند.
 پس دیوان گفتند «واقعا با این خواننده بر ما فائق خواهند آمد» و به آن هجوم آوردند و آن را با شرّ صدمه زدند آن شرّ عبارت از دیدن ناسزا بود و این در حقیقت آن شرّ بود.
روشنگری:
شرِّ چشم، بد دیدن یا دیدنِ ناسزا تعریف شده است.
 5- آنگاه خدایان به‌ گوش گفتند « برای ما اودگیته بخوان » گوش گفت قبول است و آنچه لذت بخش در گوش بود برای خدایان برخواند و آنچه شنیدنی خوب بود برای خودش.
ديوان گفتند « واقعا با این خواننده برما فيروزمند خواهند شد » و به او هجوم آوردند و با شرّ به‌ او صدمه زدند و شرّ عبارت از ناسزائی است که شخص می‌شنود و آن حقيقت همان شرّ بود.
روشنگری:
 شرِّ گوش، شنیدنِ ناسزا تعریف شده است.

 6- آنگاه خدایان به خرد گفتند «برای ما اودگیته بخوان» خرد گفت قبول است و برای آنان برخواند آنچه لذت بخش در خرد بود برای خدایان خواند و آنچه اندیشه خوب بود برای خودش.
دیوان فهمیدند و گفتند «واقعا با این خواننده برما چیره خواهند شد» پس بر او هجوم آوردند و او را با شرّ صدمه زدند و آن شرّ عبارت بود از ناسزائی که شخص می‌اندیشد این بود آن شرّ.
بدین‌گونه آنان با شرّ به‌ آن خدایان خروج کردند و آنان را با آن صدمه زدند.
روشنگری:
شرِّ خرد، اندیشه‌یِ ناسزا یا پندارِ بد است که شیطانی و از نفسِ بدکنشِ انسان است.(وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا).
7- آنگاه خدایان به نَفَس که در دهان است گفتند «برای ما اودگیته بخوان» و نَفَس گفت قبول است و برخواند: پس دیوها گفتند واقعا با این خواننده بر ما چیره خواهند شد پس بر او هجوم آوردند و خواستند او را با شرّ صدمه زنند ولی مانند کنده‌ی گِلی که چون به‌سنگ خورد متلاشی می‌شود آنان هم متلاشی شدند به اطراف . پس خدایان فزونی جستند و ديوان زبون گشتند. کسی که این مراتب را بداند با خود فزونی می‌گیرد و دشمن بدخواه او زبون می‌گردد.
روشنگری:
در این آیه به طرز شگفت انگیزی می‌بینیم که نَفَسِ انسان در برابر شرِّ شیاطین/دیوان و نفسِ بدکنش، شکست و صدمه ناپذیر است و آن شرّ است که در مبارزه با نَفَس از پای در می‌آید و شکست می‌خورد و در نتیجه به نیرویِ خدایان/ فرشتگان یا سرشتِ الهی افزوده می‌گردد.
با دقت در آیاتِ بعدی (8 تا 11) درمی‌یابیم که واژه‌ی نَفَس جنبه‌ی استعاری داشته و واژه‌ی معادل آن روح است.
نَفَس نام جداگانه‌ی "ایاسيا انگیرسه" را نیز دارد و ریشه و بن‌مایه اعضاء انسان در آن بوده و فنا ناپذیر و پیوسته با انسان است. آفریدگار شرّ/شیطان/دیوان را از خدایان/فرشتگان/سرشتِ الهی، دور ساخته است.قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ
نَفَس موسوم به دور(خدا) است (إِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ) و هرکه آن‌را دریابد از مرگ رها می‌گردد. (وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ)
۸- آنگاه اعضا گفتند: «آیا آنکه بما پیوسته شده بود کجاست» این (نَفَس) درون دهان است و آن را ایاسيا انگیرسه نامند زیرا ریشه نیروی اعضاست.
روشنگری:
(وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا)
9- به‌ درستی‌ که آن موسوم است به دور چون فنا أزوی دور است و کسی که این را بداند از مرگ دور می شود.
 10- به درستی که آن خدائی که شرّ را حتی از مرگ این خدایان به دور راند زیرا تا انتهای اقطار زمين سوق داد . و در آنجا آن شرّ را فرو نهاد پس شخص نباید نزد بیگانگان و انتهای زمین برود مبادا به شرّ و مرگ گرفتار شود.
(قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيم)
۱۱ - به درستی که آن خدا با دور کردن شرّ از خدایان آنان را از مرگ رهائی بخشید.
۱۲ - اول ناطقه را برد تا آن از مرگ رهائی یافت آتش شد و آتش از مرگی فرا گذشت و شروع نمود به درخشیدن.
۱۳ - همچنین شامّه را به در برد و چون او از مرگ رَست باد شد و این باد چون از مرگ گذشت از مطهرات می‌گردد که پاك می‌کند.
 .14 . همچنين چشم را گذراند و تا آن از مرگ رست آفتاب شد و آن آفتاب تا از مرگ رها شده فروزان است.
15- همچنین گوش را به‌آن‌سو گذراند و چون آن از مرگ رست اقطار آسمان گشت و این افطار آسمان از مرگ رها شدند.
16- همچنين عقل را به‌آن‌سو گذراند و چون از مرگ رست ماه شد و ماه تا از مرگ گذشته است می‌تابد. در واقع خدا کسی را که این را بداند از مرگ رها می‌سازد.
17 - بعد نَفَس با خواندن برای خود غذا تحصیل کرد زیرا هر غذا که خورده شود نَفَس می‌خورد و شخص بر آن استوار است.
۱۸ - پس خدایان گفتند این جهان به صورت غذا همین مقدار است و تو با خواندن آن را از آنِ خود کردی بهره یی هم بما بده. گفت داخل می شوید گفتند قبول است و از هر سوی داخل شدند پس هر غذائی که شخص می خورد اینان هم سیر میشوند . اگر کسی آن را بداند مردم او پیش او می‌آیند و او حامی و رئیس و پیشوا و غذا خوارِ آنان می‌گردد . اگر کسی از مردم او بکوشد با او مخالفت کند نمی‌تواند به متعلقین خود کفاف دهد و اگر کسی از او که می‌داند پیروی کند و بخواند متعلقین خود را حمایت کند و به آنها کفاف می‌دهد.
۱۹- او (اياسياانگیرسه) نامیده میشود یعنی ریشه‌ی اعضا . واقعا نَفَس اساس اعضاست . این است که هر وقت نفس عضوی را ترك گوید آن عضو خشك میگردد.
۲۰ - نفس همچنین بریهسپتی است. بریهس نطق است و پتی رئیس.
 ۲۱ - همچنین او برهمنه سپتی است . برهمنه به معنی دعا و پتی به‌ معنیِ رئیس.

******************************************************

برگزیده از: بریهادآرانیاکا اوپانیشاد

در آغاز، همه چیز روح بود(1)، یگانه و یکتا؛ و از این رو قدرت نداشت. پس پادشاهان نیکوکار آفرید در میان خدایان. پادشاه برتر از همگان است.

برهمن کنار پادشاه جا دارد؛ و برهمن است که تاج بر سر پادشاه می گذارد، و او است که اصل قدرت پادشاه است. پادشاه سرتر از همگان است، اما باز در پای برهمن می نشیند، و او را اصل قدرت خود می داند و می ستاید.

و روح بازرگانان را آفرید، کارگران را آفرید ، قانون را آفرید. قانون قدرتِ پادشاه است؛ از قانون قوی‌تر نیست. ناتوان هم با قانون بر توانمندان غالب شود؛ قانون و پادشاه یکی است. قانون حقیقت است.

روح در میان خدایان به شکل آتش شد، در میان آدمیان به شکل برهمن(2)؛ پادشاه شد، و کارش سلطنت؛ بازرگان شد، و کارش تجارت؛ کارگر شد، و کارش خدمت. آتش شد نشان آدمیان میان خدایان، و برهمن شد نشان خدایان میان آدمیان؛ روح در این دو شکل آشکار می شود.

-----------------------------------------------------------------------------

پانویس: گام آهو

(1)- روح، آفریدگار، خدا

(2)- برهمن خدای بزرگ، نشانه ی فرشتگان در بین انسان‌ها و طبقه روحانیون و موبدان.

- شاید برهمن را با سرشتِ الهی در انسان و یا با سجده‌ی انسان توسط فرشتگان که در قرآن آمده شبیه دانست.

- همچنین شاید واژه برهمن با واژه ابرام یا ابراهیم در تورات بی شباهت نباشد بویژه اینکه نام همسر یا بعضا خواهر برهمن بزرگ ساراسواتی است که با ساره یا سارا همسر و بعضا خواهر ابراهیم در تورات شباهت دارد. 

*********************************************************************

گزیده‌ی کتاب مقدس - عهد قدیم - پیدایش - فصل 18

 و خداوند بر ابراهیم ظاهر شد.

ناگاه‌ دید كه‌ اینك‌ سه‌ مرد در مقابل‌ او ایستاده‌اند. (1) 

و گفت‌: «ای‌ مولا، از نزد بندۀ خود مگذر.

اندك‌ آبی‌ بیاورند تا پای‌ خود را شسته‌، در زیر درخت‌ بیارامید،

و لقمۀ نانی‌ بیاورم‌ تا دلهای‌ خود را تقویت‌ دهید و پس‌ از آن روانه‌ شوید،.» 

گفتند: «آنچه‌ گفتی‌ بكن‌.»

پس‌ ابراهیم‌ به‌ خیمه‌، نزد ساره‌ شتافت‌ و گفت‌: «سه‌ كیل‌ از آرد را خمیر كرده‌، گِرده‌ها بساز.»

و ابراهیم‌ به‌ سوی‌ رمه‌ شتافت‌ و گوسالۀ نازكِ خوب‌ گرفته‌، به‌ غلام‌ خود داد تا بزودی‌ آن‌ را طبخ‌ نماید.

پس‌ كره‌ و شیر و گوساله‌ای‌ را كه‌ ساخته‌ بود، گرفته‌، پیش‌ روی‌ ایشان‌ گذاشت‌، و خود در مقابل‌ ایشان‌ زیر درخت‌ ایستاد تا خوردند.(2) 

به‌ وی‌ گفتند: « و زوجه‌ات‌ ساره‌ را پسری‌ خواهد شد.»

پس‌ ساره‌ در دل‌ خود بخندید و گفت‌: «آیا بعد از فرسودگی‌ام‌ مرا شادی‌ خواهد بود، و آقایم‌ نیز پیر شده‌ است‌؟»

و خداوند به‌ ابراهیم‌ گفت‌: «ساره‌ برای‌ چه‌ خندید و گفت‌: آیا فی‌الحقیقه‌ خواهم‌ زایید و حال‌ آنكه‌ پیر هستم‌؟

آنگاه‌ ساره‌ انكار كرده‌، گفت‌: «نخندیدم‌»، چونكه‌ ترسید. گفت‌: «نی‌، بلكه‌ خندیدی».

پس‌، آن‌ مردان‌ از آنجا برخاسته‌، متوجه‌ سُدُوم‌ شدند، و ابراهیم‌ ایشان‌ را مشایعت‌ نمود.

پس‌ خداوند گفت‌: «چونكه‌ فریاد سُدوم‌ و عَموره‌ زیاد شده‌ است‌، و خطایای‌ ایشان‌ بسیار گران‌،

و ابراهیم‌ نزدیك‌ آمده‌، گفت‌: «آیا عادل‌ را با شریر هلاك‌ خواهی‌ كرد؟

شاید در شهر پنجاه‌ عادل‌ باشند، آیا آن‌ را هلاك‌ خواهی‌ كرد و آن‌ مكان‌ را بخاطر آن‌ پنجاه‌ عادل‌ كه‌ در آن‌ باشند، نجات‌ نخواهی‌ داد؟

خداوند گفت‌: «اگر پنجاه‌ عادل‌ در شهر سدوم‌ یابم‌، هر آینه‌ تمام‌ آن‌ مكان‌ را به‌ خاطر ایشان‌ رهایی‌ دهم‌.»

ابراهیم‌ در جواب‌ گفت‌: شاید از آن‌ پنجاه‌ عادل‌، پنج‌ كم‌ باشد. آیا تمام‌ شهر را بسبب‌ پنج‌، هلاك‌ خواهی‌ كرد؟» گفت‌: «اگر چهل‌ و پنج‌ در آنجا یابم‌، آن‌ را هلاك‌نكنم‌.»

بار دیگر بدو عرض‌ كرده‌، گفت‌: «هر گاه‌ در آنجا چهل‌ یافت‌ شوند؟» گفت‌: «به‌ خاطر چهل‌ آن‌ را نكنم‌.»

گفت‌: «زنهار غضب‌ خداوند افروخته‌ نشود تا سخن‌ گویم‌. شاید در آنجا سی‌ پیدا شوند؟» گفت‌: «اگر در آنجا سی‌ یابم‌، این‌ كار را نخواهم‌ كرد.»

گفت‌: «اینك‌ جرأت‌ كردم‌ كه‌ به‌ خداوند عرض‌ كنم‌. اگر بیست‌ در آنجا یافت‌ شوند؟» گفت‌: «به‌ خاطر بیست‌ آن‌ را هلاك‌ نكنم‌.»

گفت‌: «خشم‌ خداوند، افروخته‌ نشود تا این‌ دفعه‌ را فقط عرض‌ كنم‌، شاید ده‌ در آنجا یافت‌ شوند؟» گفت‌: «به‌ خاطر ده‌ آن‌ را هلاك‌ نخواهم‌ ساخت‌. »

پس‌ خداوند چون‌ گفتگو را با ابراهیم‌ به‌ اتمام‌ رسانید، برفت‌ و ابراهیم‌ به‌ مكان‌ خویش‌ مراجعت‌ كرد.(3)

______________________________________________

گزینش متن و پانویس: گام آهو

(1) - وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ. (قرآن - آیه 69 سوره هود)

(2) - فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ ﴿قرآن - آیه 70 سوره هود﴾

(3) - فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ (قرآن - آیه 74 سوره هود)

- يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ (قرآن - آیه 76 سوره هود)

********************************************************************************

برگزیده از: بریهادآرانیاکا اوپانیشاد

آن خداوند به چه شکل است؟ روح را گویند که «نه این است و نه آن». این یعنی که «جز روح چیزی نیست»(1)؛ آن یعنی که «چیزی بی روح نیست»(2). روح را «حقیقت هر حقیقت» خوانند. حس‌ها حقیقت اند، و او حقیقت هر حس.

جان شایسته است که دیده شود، شنیده شود، اندیشیده شود، و بر آن مراقبه گردد. جان که دیده شد، شنیده شد، اندیشیده شد، شناخته شد، همه چیز شناخته خواهد شد. جان همان برهمن است، همان حاکم؛ او تمام خدایان است؛ تمام آدمیان، تمام مخلوقات، و هر چه می زید؛ این ها این گونه اند.

روح دو‌پایان را آفرید؛ چارپایان را آفرید. او، خدای خدایان، کبوتری شد، به تن وارد شد (3). او همان خدا است که در تن‌ها می‌زید. چیزی نیست که او را نیاکنَد، چیزی نیست که از او آکنده نگردد. او همه‌ی شکل‌ها را خواست، که می‌خواست خود را عیان کند(4)؛ چون جادوگری به اشکال گونه گون در‌آمد. صدها و هزاران قدرت را مغلوب خویش کرد. او خود قدرت است، آن هزاران هزار قدرت، همه آن قدرت‌های بی‌شمار. او روح است؛ بی پیشینه، بی پسینه، نه درون دارد، نه بیرون؛ همه گیر، و دانا بر هرچیز(5). آری جان همان روح است.

____________________________________________

پانویس: گام آهو

(1) - فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه. قرآن - محمد - 19

(2) - فأينما تولوا فثم وجه الله.  قرآن - بقره - 115

(3) - "و روح‌القدس به هیأت جسمانی، مانند کبوتری بر او نازل شد و آوازی از آسمان در رسید که تو پسر حبیب من هستی که به تو خشنودم." انجیل لوقا 3-22

(4) - کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف (من گنج پنهان بودم. دوست داشتم که آشکار شوم. پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم) - حدیث قدسی

(5) - «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليم‏ٌ» - قرآن - حدید

*********************************************************************

برگزیده از: اوستا - گات ها - هات سیزدهم

اَهوره مزدا را رَد ِخانه‌­ی خدا، رد دهخدا، رد شهربان و رد شهریار می‌­خوانم.

آذر اَهوره مزدا را یاور گرامی و پاداش بخش می‌­خوانم.

در میان مردان اشون، رنجبرترین و کارآمدترین آنان را در برزیگری، رد برزیگر ستور پرور می­‌خوانم.

دارنده­‌ی نیروی اشه را رد ارتشتار می‌­خوانم.

آموزگاران آنان را رد می­‌خوانم و به ردی پایدار می­‌دارم : آن امشاسپندان و سوشیانت­‌ها را که داناتر، راست گفتارتر، یاری کننده­‌تر و خردمندترند.

ای امشاسپندان، ای شهریاران نیکِ خوب کنش.

تن و جان خویش را به شما پیش­کش می‌­کنم.(1)

آن­چنان­که تو ای اهوره مزدا اندیشیدی و گفتی و کردی آن­چه را که خوب بود.

این­چنین ترا پیش­کش آوریم.(2) این­چنین ترا سزاوار دانیم. این­چنین ترا بستاییم.

این­چنین ترا نماز گزاریم. این­چنین ترا سپاس گوییم اهوره مزدا.(3)

ای اهوره،

به میانجی ِخویشی نیک با اَشَه‌­ی نیک، با اَشَی نیک، با آرمَیتی نیک به سوی تو آییم.(4)

فَرَوَشی گاو خوب کنش و گیومرتِ اشون را می­‌ستاییم.

اَردیبهشت، زیباترین اَمشاسپند را می­‌ستاییم.

-------------------------------------------------------------------

پانویس از گام آهو:

(!) - فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ. آیه 72 سوره ص

(2) - یادآور مراسم قربانی در روز عید قربان و دیگر ایام در بین مسلمانان.

(3) - قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. آیه 162 سوره انعام

(4) - یادآور باور به شفاعت در بین مسلمانان.

*********************************************************

برگزیده از: آیتاریا اوپانیشاد 

در آغاز، جان بود. (1)

 چشمی پلک نمی زد.(2)

 جان با خود اندیشید: «اقلیم ها بیافرینم؟»

 اقلیم ها آفرید: آب ازل، نور، خاک، و آنگاه آب؛ آسمان و آن سوی آسمان از آب ازل، هوا از نور، اقلیم های میرا از خاک، و زیر خاک آب.(3)

 باز با خود اندیشید: «اقلیم ها پدید آمد، حال، نگهبانان اش بیافرینم.»(4)

پس، از بطن آب تخمی بر آورد. 

 گرماش داد و، از گرما، هستنده ای از ترک تخم سر بر آورد؛(5)

 شکل اش همان بود که جان بود.(6) 

 از دهان اش سخن پدید آمد، از سخن آتش.

 دماغ برآمد، از سوراخ‌اش نفس پدیدار شد، و از نفس هوا.

 چشم ها آشکار شد؛ از چشم‌ها روشنی پدید آمد، و از روشنی خورشید.

 گوش‌ها بر آمد؛ از گوش‌ها آوا پدید آمد، و از آوا چارگوش دنیا.چشم و گوش و قلب و…

 پوست آشکار شد؛ از پوست مو پدید آمد، و از مو گیاه.

 قلب آشکار شد؛ از قلب ذهن پدید آمد، و از ذهن ماه.

 ناف پدیدار شد؛ از ناف آپانا، و از آپانا مرگ.

 آلت پدید آمد؛ از آلت تخمه، از تخمه آب پدیدار شد.

--------------------------------------------------------

(1)-أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ - آل عمران - 18

(2)-لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ - بقره 255

(3)-خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا - احقاف 3

(4)-إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً - بقره 30

(5)-وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرً - فرقان - 54

(6)-فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ - روم - 30

*******************************************************

گزیده‌ی کتاب مقدس -عهد جدید - انجیل متی - فصل 24

عیسی ایشان را گفت، هرآینه به شما می‌گویم در اینجا سنگی بر سنگی گذارده نخواهد شد که به زیر افکنده نشود. امّا همهٔ این‌ها آغاز دردهای زه است.(1)
آنگاه هر که در یهودیّه باشد به کوهستان بگریزد؛
لیکن وای بر آبستنان و شیردهندگان در آن ایّام. (2) 
و فوراً بعد از مصیبت آن ایّام، آفتاب تاریک گردد و ماه نور خود را ندهد و ستارگان از آسمان فرو ریزند و قوّتهای افلاک متزلزل گردد.(3)
 آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد و در آن وقت، جمیع طوایف زمین سینه‌زنی کنند و پسر انسان را بینند که بر ابرهای آسمان، با قوّت و جلال عظیم می‌آید.(4)
 و فرشتگان خود را با صور بلند آواز فرستاده، برگزیدگان او را از بادهای اربعه از کران تا بکران فلک فراهم خواهند آورد. (5) 
آسمان و زمین زایل خواهد شد، لیکن سخنان من هرگز زایل نخواهد شد. (6) 
امّا از آن روز و ساعت هیچ کس اطّلاع ندارد، حَتَّی ملائکه آسمان جز پدر من و بس. (7)
 لهذا شما نیز حاضر باشید، زیرا در ساعتی که گمان نبرید، پسر انسان می‌آید. (8)
—----------------------------------------------------------------
پانویس از گام آهو:

(1)-إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا. - قرآن - آیه1 - سوره زلزله /  اذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا - قرآن - آیه 4 - سوره واقعه

(2)-إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ * یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا - قرآن - آیه1 - سوره حج

(3)-إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَإِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ. - قرآن - آیه1 - سوره تکویر / وَإِذَا الْکَوَاکِبُ انتَثَرَتْ. ‏- قرآن - آیه 2 - سوره انفطار / وَإِذَا السَّمَاء کُشِطَتْ - قرآن - آیه 11 - سوره تکویر / فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ. - قرآن - آیه 8 - سوره مرسلات 

(4)-وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ. - قرآن - آیه 69 - سوره زمر

(5)-وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا. - قرآن - آیه 99 - سوره کهف

(6)-إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ / وَإِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ - قرآن - آیه6 - سوره ذاریات
(7)-وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا. قرآن - آیه 61 - سوره زخرف

(8)-حَتَّی إِذَا جَاءتْهُمُ السَّاعَۀُ بَغْتَۀً آیه. قرآن - آیه 31 - سوره انعام

******************************************************

برگزیده از: آیتاریا اوپانیشاد 

 پس خدایان به جان گفتند: «ما را خانه ای بخش، تا در آن زندگی سر کنیم.»

 جان انسان را آفرید. خدایان گفتند: «چه نیکو کاری!» (1)

 انسان خدایان را خشنود کرد، پس او است که اشرفِ آفریده ها است. (2) 

 آن گاه جان به خدایان گفت: «هر یک خانه ی خویش را در آدمی یابید». (3)

 آتش، هوا، آب، خورشید، ماه، زمین و رستنی ها اجزاء انسان شدند. 

و مرگ در هیأت آپانا به ناف انسان داخل شد؛

 جان پس از آفرینش اقلیم ها و نگهبانان اش غذا را آفرید.

 جان بر آب مراقبه کرد، و از گرمای مراقبه اش شکلی پدید آمد، و آن شکل غذا شد.

 غذا از انسان گریخت، آپانا به چنگ آرنده‌ی غذا است؛ آپانا زنده از غذا است.

 جان باز اندیشید: 

 زبان به سخن آید، نفس بدمد، چشم بنگرد، گوش بشنود، پوست بساید، ذهن بیندیشد، و آپانا هم جاری شود، آلت به کار افتد، باز هم انسان جان را نخواهد یافت.

 پس، جان در جسم آدمی سه منزل یافت تا بزید؛ در سه حالت، تا بجنبد: بیداری، رؤيا، و خواب.

 جان به جسم آمد، هر بخش اش را نامی داد. آری، در تن چیزی جز او نیست.

 او را ایداندرا - آن که می بیند - خوانند یا، به رمز، ایندرا نامند؛ که خدایان شیدای راز و رمز اند.

-------------------------------------------------------------------

پانویس از گام آهو:

(1)-ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ. قرآن - آیه 14 - سوره مومنون 

(2)-وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ … وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا. قرآن - آیه 70 - سوره اسراء

(3)-فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ. قرآن - آیه 72 - سوره ص

*************************************************************

برگزیده از: پراشنا اوپانیشاد - (کتاب اوپانیشاد ترجمه مهدی جواهریان/پیام یزدانجو)

آتش های زندگی

گفت: سرورم، کیست که هر چیز را آفریده؟ (1)

 حکیم گفت: «آفریدگار، که ذهن‌اش به جهان اندیشه کرد و حقیقت ماده و حیات را آفرید، تا کار را سپس آنان پی گیرند.(2)

 خورشید حیات است، ماده ماه؛ جان می جنبد و هر ناجنبنده ماده است، همه‌ی شکل‌ها ماده. خورشید به شرق رو میکند، آنگاه به هر چارسو، و آنگاه به بالا و پایین، زندگی می‌بخشد و روشنایی. او، حیات همه‌گیر، نخست خود را به شکل نور نمایان کرد. این است سرسرود آن: (3)

 حکیمان او را چنان انگارند، همان همه گیر، روشنی بخش هر چیز، همه چیز را داند، همان یگانه، به‌پادارنده ی هر چیز. حکیمان او را چون آفتاب دانند، بر می آید تا همه را گرمی بخشد، و هر چیز را زندگی. (4)

«سال سرور آفرینش است. در گیتی دو راه هست، یکی به جنوب و دیگری به شمال. آن که به انعام و آئین ها دل خوش دارد و زندگی با خانواده را برگزیند، از راه فرودین به نزد نیاکان رود، به جهان ماه می رسد؛ و دوباره زاده خواهد شد؛ که آن جا همه چیز ماده است. (5)

 آن که جان را در ریاضت و مرارت و ایمان و معرفت جوید، از راه فرازین رود، تا جهان خورشید را یابد، آن جا که زندگی است، (6)

بی مرگی، ورای هول و هراس؛ این است مقصد او. باری، آن جا باش، و دیگر بازگشتی نیست.(7)

------------------------------------------------------

پانویس از: گام آهو

(!)- وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ. آیه 9 - سوره زخرف

(2)-هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ. آیه 24 - سوره حشر

-وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ آیه 61 - سوره عنکبوت

(3)-اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ. آیه 2 - سوره رعد

(4)-هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَیبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِک الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یشْرِکونَ هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی یسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ .آیات 22 تا 24 - سوره حشر

-اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ. آیه 35 - سوره نور

(5)-وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ. فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ. آیات 41 تا 42 - سوره واقعه 

-وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ. آیه 9 - سوره واقعه

(6)-وَأَصْحَابُ الْيَمِينِ مَا أَصْحَابُ الْيَمِينِ. آیه 27 - سوره واقعه

(7)-مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَآئِمٌ وِظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَواْ. آیه 35 - سوره رعد

*************************************************************

برگزیده از: پراشنا اوپانیشاد

 پرسید: سرورم، کدام نیروها تن را به هم پیوند داده؟ کدام نیروها زندگی بخشیده اند؟ و کدام یک برترین است؟

 حکیم گفت: کلام، ذهن، روشنایی، و نیوشایی همه از زندگی است، زندگی در آتش می‌سوزد و در آفتاب می‌درخشد. باران، ابر، هوا، خاک، این همه زندگی است. ماده زندگی است. هر آنچه به هر شکلی هست و نیست، باز زندگی است. زندگی جاودانگی است. همه چیز در زندگی ریشه دارد، آن سان که پره‌ها در هسته‌ی گردونه.

 ای زندگی، ای سرور آفرینش، که در زهدان‌ها می جنبی تا خود را بزایانی، ای سرورِ حس و هوش و نفس،

 ای زندگی، ای آفریدگار، ای نگهدارنده، ای نابودگر؛ ای آفتاب که در سیر سماواتی، ای ارباب اختران و ستارگان،

ای زندگی، ای پاک و ناب، ای آتش در کام برنده‌ی هرچیز، ای هستي همگان، جهان سراسر خوراک تو است، ای تو، ای پدر ما 

که در آسمان‌هایی، جان‌ات در کلام ما، در شنیدن و دیدن، در ذهن ما، جاری است.

 ای زندگی، ای سرور هرسه سرا، ما را پناه ده، آن سان که مادر کودکان اش را، ای زندگی، حکمت برایمان بیاور، بخت برای مان بیاور.

 پرسید: سرورم، زندگی از کجا آغاز می شود؛ چگونه به تن راه می یابد؛ و چون که پخش شد، چه گونه در آن می زید؛ چه‌گونه از تن بیرون می شود؛ چه‌گونه هرچه را که بیرون اش بوده پاس می دارد، چه‌گونه هرچه را که درون اش بوده پاس می دارد؟

 حکیم گفت: پرسش‌هاتان ژرف تر شده، ریشه را می‌جویید؟ این است پاسخ من:

 زندگی از جان‌ مایه می‌گیرد، آن سان که سایه از آدم.(1)

زندگی و جان در هم تنیده اند،(2)

 جان در قلب می زید،(3)

 کوشا را به پاداش رساند، و کافر را به جزاش؛ آن که حسن و قبح اش به هم آمیخته باشد، دوباره به گیتی باز می‌گردد. 

به گاه مرگ، روح آدمی را به هر کجا که سزاوار بوده خواهد برد.

 آن که این را داند، زندگی را دانسته است،

 آن که سرچشمه‌ی زندگی را داند، داند که چه‌گونه می‌آید، کجا‌می زید، چه‌گونه در آن پنج جریان جاری می‌گردد، چه‌گونه به جان می‌پیوندد. او ابدیت را خواهد یافت، آری، ابدیت را.

 جان است که می بیند، می شنود، می بوید، می چشد، می اندیشد، باز می شناسد، و انجام می دهد. جان انسان و جان جهان، آن جان جاودان بیکران، هردو یکی است.

 فرزندم، آن که جانِ جهان را شناسد، آری، او همه چیز را دانسته، می‌داند و می شناسد، و در آن همه زندگی دارد.

هرکه وجود جاودان را یابد، همه را دانسته، بر همه چیزی دانا است.

 پرسید: سرورم، انسان از پس مرگ به کجا می رود، اگر سراسر هستی اش در اندیشه ی اوم بوده باشد؟

 حکیم گفت: أوم همان جان بی کران است و همان جان با کران. حکیمان تنها به يمن أوم توانند این و آن به دست آرند.

 آدمی اگر بر اوم تمرکز کند، همان سان که نزد پروردگار بوده، به روشنای خورشید راه خواهد برد.

 پرسید: سرورم، کجا است آن آفریدگار؟

 حکیم گفت: فرزندم، آفریدگار و شانزده برهه‌اش، همه این جا است، در همین تن،

 آفریدگار زندگی را آفرید، از زندگی دانش را از دانش اثیر را، از اثیر هوا را، از هوا نور را، از نور آب را، از آب خاک را، از خاک حواس را، از حواس ذهن را، از ذهن خوراک را، از خوراک توان را، از توان پارسایی را، از پارسایی مکاشفه را، از مکاشفه کردار را، از کردار جهان را، و از جهان نام ها را.

رودها که به دریا ریزند، نام ها و شکل‌های خود از دست می دهند، و دریا است که می‌ماند؛ پس آن شانزده برهه که با آفریدگار آمیزند نام و شکل خود از دست داده، آفریدگار خواهد ماند؛ انسان بی‌برهه و بی‌زمان خواهد شد.

 پروردگار هسته‌ی گردونه است و آن شانزده برهه پره‌های گردونه؛ او را بیاب و دیگر نمیر.

حکیم گفت: آنچه گفتم درّ دانش بود، آنچه از جان یافتنی است،

 شاگردان حکیم را کرنش کردند و همه سر فرود آوردند.

 بر استادان عالی جاه سر فرود آرید.

-------------------------------------------------

پانویس: گام آهو

(1)- فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ آیه 72 سوره ص

(2)- فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ آیه 30 سوره روم 

(3)- وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ 24 سوره انفال

********************************************************

گزیده کا تھا اوپانیشاد - حکمت های مرگ(1)

 نانچیکتاس اندیشید می‌خواهم بدانم: اکنون اگر که مرگ آید، چه خواهد شد؟

 ناچیکتاس به جنگل رفت و در منزل مرگ به مراقبه نشست.

  پس، یاما، مرگ، به ناچیکتاس گفت: مهمان را احترام باید گذاشت. از من سه چیز درخواست کن تا برآورده سازم.

 ناچیکتاس گفت: اولین خواسته ام این که، پدر با من در آشتی شود، شاد و شادمان باشد، و از من اندوهی در دل نگیرد.

 مرگ گفت: چنین خواهم کرد.

 ناچیکتاس گفت: در ملکوت هیچ هراسی نیست؛ که تو آنجا نیستی، و آنجا هیچ کس از پیری نهراسد، و آدمی همیشه از گشنگی و تشنگی و اندوه دور می ماند.

 ای مرگ، تو میدانی که چه‌گونه آتش به مینو راه می یابد. نشان اش ده، من آکنده از ایمان ام، آتش را برای دومین درخواست ام خواستم.

مرگ گفت: شرح می‌دهم، گوش کن. از آتش الهام گیر، برخیز و جهان های بی حد و حساب را تسخیر کن. گوش دار، آتش را در غار قلب خود خواهی یافت.

 مرگ گفت: گیتی از آتش پدید آمده: از این بهتر چه گونه می شد پدید آید.

بدان که هر چیزی از روح می آید، که روح هم جستن است و هم یافتن، آسایش ابدی، صلح سرمدی، را دریاب، از مرگ و زندگی آسوده باش.

 آن که جان خود را یابد، جان جهان را یافته است، یگانگی در هر دوگانه را. گرچه پابند زمین، زنجیرهای مرگ بگسلد، ورای هر اندوه به آسمان صعود کند، به مینو پا بگذارد.

 ناچیکتاس گفت: گروهی گویند آدمی که مرد، به زندگی ادامه خواهد داد، و گروه دیگر خلاف این را گویند. حقیقت را تو باز گو، این سومین خواست من است.

 مرگ گفت: خیر یک چیز است، خوشی چیز دیگر؛ و جان انسان از هر دو فرمانبر. آن که خیر را برگیرد، به قداست می‌رسد؛ آن که خوشی پیشه کند، به فلاکت فرو می‌افتد. آدمی با هر دو رو در رو می‌شود. ذهن حکیم او را به خیر می‌کشاند، جسم غافل او را به خوشی.

  دانا که مدام در حال مراقبه، در کار تمرکز باشد، بر آستان غار قلب اش یا در عمق اندرون آن، به حکمت خواهد رسید، به جان، همان جان دیرین، که پنداشتن اش دشوار و شناختن اش دشوارتر: جان جهان که ورای شادی و اندوه است.

ناچیکتاس پرسید: چیست آن سوی صحت و سقم، آن سوی علت و معلول، آن سوی گذشته و آینده؟

 مرگ گفت: همان کلمه است.

 آن کلمه همان روح سرمدی است، دوردست بیکران. آن که این را داند، به هر خواسته خواهد رسید.(1)

 جان آگاه بر همه چیز، نه زاده شده است و نه خواهد مرد، معلول علتی نیست، ابدی است، قائم به ذات خویش، زوال ناپذیر، و قدیم. آن چه تن را فنا می‌کند، چه‌گونه او را فنا تواند ساخت.؟

جان نه فنا می شود، نه فنا میکند. جان از کمترین کمتر است، و از بیش ترین بیش تر. در تمام دل ها است. آن گاه که حواس، آسوده از خواهش، آرام یافته، آدمی او را می یابد و آن سوی اندوه می رسد. 

 جان بر ارابه‌ی جسم می‌راند، خرد ارابه کش سخت پا است و ذهن زمام ارابه. حواس اسبان اند و آرزوها جاده ها. جان که با جسم آمیزد، نه ذهن و حواس، که تنها او است که مسرور می شود.

 آن که خرد را فرا می خواند تا زمام ذهن را به دست آرد، سفر را به پایان خواهد برد و، جاری به هرکجا، جان را خواهد یافت.

 آن سوی حسها هوس ها است، آن سوی هوسها ذهن، و آن سوی ذهن خرد است، و آن سوی خرد طبیعت آشکار. آن سوی طبیعت آشکار، طبیعت پنهان؛ و آن سوی طبیعت پنهان، پروردگار. پروردگار پایان کار است، و آن سوی او هیچ.

 پروردگار افشاگر خود نیست. او راز آدمی است، و فهم فرزانه است که او را می یابد.

 آفریدگار او است که بی صدا را داند، بی‌بو، بی مزه، بی شکل، بی مرگ، ورای طبیعت، بی زوال، بی آغاز، بی انجام آن که این حقیقت جاودان شناسد، از کام مرگ خواهد رست.

------------------------------------------------------

پانویس: گام آهو

(1)- فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ. آیه 40 - سوره توبه

*****************************************************

گزیده کا تھا اوپانیشاد - حکمت های مرگ(2)

 آری، از او است که می بینی، میچشی، می بویی، حس میکنی، می شنوی، و سرشار می شوی، از او است که هر چیز میدانی. جان همان است.

 حکیم آن جان را شناخته، خواب و بیداری از هم باز شناسد، آن سوی اندوه می رسد. و از چه دیگر باک. (1) 

 آن قدرت بی کران، سرچشمه ی هر قدرت، که چون زندگی سر زده، به درون هر دلی ریخته، در عناصر می زید، جان همان است.

 آن آتش پنهان در چوب، چون کودکی به زهدان، جان همان است.

 آن که فراز و فرود آفتاب از او است، آن که هر توان به تکریم اش آید، آن برتر از همگان، جان همان است.

 آن که بر خرد ناب خود تأمل کند، بر فرمانروای تن، دیگر اندوهی ندارد، آزاد و رها است، تا همیشه او آفتاب است در آسمان، جان قدرت است و حقیقت.

 او، بی تن، تن را که ترک کند، تن را تهی کند، دیگر چه می ماند؟ جان همان است.

آدمی از نفس کشیدن زنده نیست؛ زنده از او است که دم می گیرد و بازدم می برد.

 جان یکتا است و اشکال گونه گون می گیرد، شکل هرچه را که جان می دهد؛ با این همه، بی شکل می ماند. (2)

 او یکتا است، فرمان روا، جان جانان، آفریدگار هزارگان از یگان.

 آن که برخیزد و او را به خویشتن یابد، آری، شادمانی خواهد یافت؛ و مگر شادمانی دیگر چیست؟ (3) 

 پرسید: سرخوشی را کجا یابم، ورای کلام؟ روشنای او را در پرتوی دیگری باید دید، یا که روشنایی از خود او است؟

 گفت: نه خورشید، نه ماه، نه ستارگان، نه آتش، نه آذرخش، هیچ یک او را روشنی نبخشد. او می درخشد و هر چیز به رخشش می آید. هرچه در جهان هست، آری، پرتویی از روشنای او است.ا(4) 

 آفرینش جاودانه درختی است، با ریشه هایی در بالا، و شاخه هایی در زیر؛ همان جان پاک جاویدان، زنده در هر چیز، و هیچ چیز از او فراتر نیست؛ جان همان است.

 هستی و مستي هرچیز از او، جان هراس انگیزد و چون صاعقه بر سر زند؛ دریاب آری، ابدیت را دریاب. (5) 

آدمی اگر پیش از تباهی تن، جان را نیابد، باید به تنی دیگر در آید. باید در آینه های درون بنگرد تا جان را، چون نور از سایه، باز شناسد؛ که در سرای مردگان جان به راستی پیدا نیست. (6) 

 چشمی او را نبیند، او را چهره نیست تا دیده شود. تنها با مراقبه، با مرارت، به دلها یافتنی است. آن که او را یابد، آب حیات خواهد یافت. (7) 

 حس و ذهن که از کار افتاد، آری، خرد که خاموش شد، آدمی به اوج هستی خواهد رسید.

 دل خواسته ها که پایان گیرد، آدمی، در بند جسم اش، با جان یگانه خواهد شد: فانی باقی، و میران جاویدان. (8)  

جهان آفرین، جان جانان، نه بزرگ تر از بند انگشتان، در دل ها است. جان را از آن جسمها جدا کن، آن سان که نی نوازان نوا را از نی؛ ناب و نامیرای اش شمار؛ که جز او ناب و نامیرا چیست؟ (9) 

----------------------------------------------------------

پانویس: از گام آهو

(1)- أُولَٰئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ۖ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَٰئِكَ حِزْبُ اللَّهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. آیه 28 سوره مجادله

(2)- لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ. آیه 11 سوره شوری

(3)- الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. آیه 28 سوره رعد

(4)- للَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ…نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ.آیه 35 سوره نور

(5)- وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلَائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَنْ يَشَاءُ وَهُمْ يُجَادِلُونَ فِي اللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ. آیه 13 سوره رعد

(6)-وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ. آیه 217 سوره بقره 

(7)- لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ. آیه 103 سوره انعام

(8)- الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى - إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى - وَلَسَوْفَ يَرْضَى آیات 18 تا 20 سوره لیل

(9)- وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ. آیه 24 سوره انفال

*****************************************************

گزیده‌ی ماندوکیا اوپانیشاد - خواب و بیداری

خدایان خواهان پیش کشان.(1)

 باشد که گوش هامان نیکی را بشنود.

 باشد که چشم‌هامان نیکی را بنگرد.

 باشد که با تمام توان پذیرای‌اش باشیم.

 باشد که اراده‌اش را سراسر اطاعت کنیم.

 باشد که صلح و سازش و آسایش در هر کجا جاری.

جانِ جهان همان زوال ناپذیر است؛ و همه چیز تجلي او. گذشته، حال، آینده. جانِ جهان است هر‌چه هست. و هرچه از زمان بیرون بوده، باز جانِ جهان است.

 در جهان نیست آن‌چه جان نباشد. جانِ انسان همان جانِ جهان است، و آن را چهار حالت است:

نخست، حالت جسمی که ادراک آن‌جا برون گرا است و جان که آن‌جا به لذت‌های پست مشغول می‌شود. این را حالت بیداری دانند.

 دوم، حالت ذهنی که ادراک آن جا درون گرا است و جان که آن‌جا به لذت‌های والا مشغول می‌شود. این را حالت خواب دانند.

در خواب سنگین، آدمی خواهشی ندارد، رؤیایی نبیند. خواب بی‌رؤیا حالت سوم است، حالت آگاهی. آدمی آن‌جا با جان یکی شده، دانشی بی‌گسست از او دارد، از سرخوشی سرشار است، و سرخوشی را به روشنی بیند؛ که ذهن‌اش فروزان شده است.

 جان سرور همگان است؛ مقیم تمام قلب ها؛ پدید آرنده و نابودگر هستی‌ها. هستی به هستی نیست که جان از آن بی‌خبر باشد.

 ادراک آدمی به آن نرسد، چه از درون و چه از بیرون، چه آن هردو با هم؛ جان نه آن است که شناخته شود، نه آن که شناخته نیست، و نه حاصل هر شناخت.

 نه دیده شود، نه به چنگ آید، نه می‌توان وصف‌اش گفت. نه می‌توان شرح‌اش داد، و نه اندیشید‌اش، نه ترسیم‌اش کرد.

 گواه جان در یگانگی است، یکتایی. جهان در جان ناپدید می‌گردد. او آسایش است، نیکی؛ یکی است بی دو؛ این چهارمین حالتِ جان است و از همه ارزنده تر.

جان، گرچه ورای کلام، همان أوم، همان کلمه‌ی اعلا است؛ بخش ناپذیر است، اما به سه حرف بخش می‌شود، که همان سه حالت جان است: ا، ؤ، م.(2)

 حالت بیداری، حالت جسمی، همان ا، حرف اول است، که الفبا از آن آغاز گشته، به هر حرفی جاری است.

 آن که این را داند، هر چه خواهد، خواهد یافت؛ و پیشوای آدمیان خواهد شد.

 حالت خواب، حالت ذهنی، همان ؤ، حرف دوم است، برافرازنده، میان خواب و بیداری است.

 آن که این را داند، اگر که دانش دیرین به دست آرد، و هرچه را که بوده با چشمان برابر بين بنگرد، باشد که غافل از جان، به دودمان او در نیاید.(3)

 خواب بی رؤیا، حالت آگاهی، همان م، حرف سوم است، همه چیز را به سنجش می‌کشد، همه را یکی می‌‌سازد. آن که این را داند، جهان را به سنجش خواهد کشید؛ پس‌اش خواهد زد؛ و خود را با پشتبانِ جهان یگانه خواهد ساخت.

 حالت چارم أوم است در تمامیت خویش، کلمه ای بخش ناپذیر. به بیان در نیاید. جهان در او ناپدید گشته، خودِ نیکی است: یکی بی دو.(4)

أوم جان است و جان جز أوم نیست. آن که این را داند، با جان‌اش با جانِ جهان یکی خواهد شد؛ آن که این را داند، جانِ جهان خواهد شد.(5)

----------------------------------------------

پانویس: از گام آهو

(1)- خدایان، شاید معادلی برای فرشتگان باشد.

(2)- یادآور الف، لام، میم در قرآن است. قرآن - آیه 1 سوره‌ی بقره.

(3)- وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ. - أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. قرآن - آیات 4 و 5 سوره‌ی بقره.

(4)- الم، ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ. واژه‌ی متقین در برداشتِ مفهومی قرآن نیکوکاران برداشت گردیده است. قرآن - آیه 2 سوره‌ی بقره

(5)- واژه‌ی اوم یا جانِ جهان شباهت بسیاری با تعریفِ واژه‌ی الله در قرآن دارد.

*******************************************************

 

 

نظرات کاربران