دفتر سی و هشتم
1404-07-14 06:36:12
دانای فرادست، از دانایی خود آگاه نیست؛ پس دانای راستین است.
دانای فرودست، از دانایی خود باخبر است؛ پس دانای راستین نیست.
دانای فرادست، بیانگیزه است؛ از اینرو کردارش ریشهدار است.
دانای فرودست، باانگیزه است؛ از اینرو کردارش بیریشه است.
مهر، ریشه است، یک است، از حسها برنخاسته، انگیزه ندارد.
دادگری، از حسها برخاسته، انگیزه دارد.
رسم و آیین، اصل نیست, ریشه نیست؛ آغازِ فرمان است، آشفتگی است.
چون راه گم شود، دانایی میآید؛
چون دانایی فرو افتد، مهر میآید؛
چون مهر نایاب شود، دادگری میآید؛
چون دادگری از دست برود، آیینها میآیند؛
اما رسم و آیین، نشانهی وفاداری نیست؛ زور و آشفتگی است.
دانشی که از سرشتِ ذاتی برنخاسته باشد، میوهاش پشیمانی است.
پس فرزانه، در ژرفای دره میآساید نه بر روی آب؛
با سرشتِ بنیادین همراه است، نه با نفسِ بدکنش؛
و در شکوفه میوه را میبیند.
دانای فرودست، از دانایی خود باخبر است؛ پس دانای راستین نیست.
دانای فرادست، بیانگیزه است؛ از اینرو کردارش ریشهدار است.
دانای فرودست، باانگیزه است؛ از اینرو کردارش بیریشه است.
مهر، ریشه است، یک است، از حسها برنخاسته، انگیزه ندارد.
دادگری، از حسها برخاسته، انگیزه دارد.
رسم و آیین، اصل نیست, ریشه نیست؛ آغازِ فرمان است، آشفتگی است.
چون راه گم شود، دانایی میآید؛
چون دانایی فرو افتد، مهر میآید؛
چون مهر نایاب شود، دادگری میآید؛
چون دادگری از دست برود، آیینها میآیند؛
اما رسم و آیین، نشانهی وفاداری نیست؛ زور و آشفتگی است.
دانشی که از سرشتِ ذاتی برنخاسته باشد، میوهاش پشیمانی است.
پس فرزانه، در ژرفای دره میآساید نه بر روی آب؛
با سرشتِ بنیادین همراه است، نه با نفسِ بدکنش؛
و در شکوفه میوه را میبیند.
نظرات کاربران