دفتر چهل و یکم
1404-07-28 22:37:55
فرزانه، چون ندای سرشتِ بنیادین را بشنود، در سکوتی ژرف، با جان آن را مینیوشد؛ او راه را یافته است.
زیرک، چون سرشت با او سخن گوید، آن را مییابد و از یاد میبرد؛ او در میان راه سرگردان است.
نادان، چون حقیقت بر او بانگ برآورد، آن را ریشخند کند؛ او راه را گم کرده است.
لودگی نادان، گواهِ درستی راه است.
در چشم مردمان، راستی وارونه مینماید؛
راهِ روشن، تاریک مینماید؛
آرمانِ برتر، دستنیافتنی مینماید؛
راهِ راست، دشوار مینماید؛
یافتِ ژرف، چون دره تهی مینماید؛
سپیدی ناب، چشم را میزند؛
دارایی، تهیدستی مینماید؛
استواری، لرزان مینماید؛
راستیِ بیآلایش، ناساز مینماید؛
پس درستی، در فراسوی نمودهاست.
چهارگوش بزرگ، بیگوشه مینماید؛
گنجایش هستی، دیریاب است؛
آوای آفرینش، در خاموشی شنیده میشود؛
چهرهی هستی، بیچهره است.
دائو، پنهان است و بینام؛
ولی تنها او میپروراند و میبالاند.
زیرک، چون سرشت با او سخن گوید، آن را مییابد و از یاد میبرد؛ او در میان راه سرگردان است.
نادان، چون حقیقت بر او بانگ برآورد، آن را ریشخند کند؛ او راه را گم کرده است.
لودگی نادان، گواهِ درستی راه است.
در چشم مردمان، راستی وارونه مینماید؛
راهِ روشن، تاریک مینماید؛
آرمانِ برتر، دستنیافتنی مینماید؛
راهِ راست، دشوار مینماید؛
یافتِ ژرف، چون دره تهی مینماید؛
سپیدی ناب، چشم را میزند؛
دارایی، تهیدستی مینماید؛
استواری، لرزان مینماید؛
راستیِ بیآلایش، ناساز مینماید؛
پس درستی، در فراسوی نمودهاست.
چهارگوش بزرگ، بیگوشه مینماید؛
گنجایش هستی، دیریاب است؛
آوای آفرینش، در خاموشی شنیده میشود؛
چهرهی هستی، بیچهره است.
دائو، پنهان است و بینام؛
ولی تنها او میپروراند و میبالاند.
نظرات کاربران