دفتر چهل و دوم
در آغاز، یگانهی بینام، در نیست، یک را آفرید؛ یک، نفسِ تهی شد؛ دو را پدید آورد؛ دو، سه را، و سه، هزاران هزار آفریده را زاد. هستی، نیستی را در پشتِ سر دا ...
دفتر سی و نهم
در آغاز، همهی هستی یک بود، یگانه بود. آسمان از آن نور یافت؛ زمین از آن آرام گرفت؛ درّه، از آن سرشار شد. آفریدگان، از آن زاده شدند؛ روان، سرشتِ آن گشت ...
دفتر سی و هشتم
دانای فرادست، از دانایی خود آگاه نیست؛ پس دانای راستین است. دانای فرودست، از دانایی خود باخبر است؛ پس دانای راستین نیست. دانای فرادست، بیانگیزه است؛ ا ...
دفتر سی و هفتم
راه، هماره بیکنش است، و همهی کارها کردهی اویند. چون شاهان، بیکنش شوند، مردمان کارها به سامان رسانند؛ و سرشتِ ذاتی بر نفسِ بدکنش چیره آید. سرشتِ بنی ...
دفتر سی و ششم
آن چیزی را که میگستری، فرومیکاهی. آن چیزی را توان میبخشی، ناتوان میسازی. آن چیزی را که برمیافرازی، فرومیافکنی. آن چیزی را که میبخشی، بازم ...
دفتر سی و پنجم
آنکه سرشتِ بنیادیناش بدرخشد، هستی با او فروتن شود؛ مردمان در سایهٔ آسایش و آرامش او آرام گیرند، بیآنکه او خود را بزرگ بیند. دلِ در بند نوا و نان، از ...
دفتر سی و چهارم
دائو بزرگ است، راه بیکرانه است. به هر سو رو کنی، او همانجا است. هستی از او آغاز میشود، بینام است و خودنمایی ندارد. هر روز در کاری است، مزدی نمیطلبد. ...
دفتر سی و سوم
مردمان را شناختن، هوشمندی است؛ خویشتن را شناختن، فراست است. بر مردمان چیره شدن، زور است؛ بر خویشتن چیره شدن، شکوه است. بیرشکی بر مردمان، توانگری است. پ ...